از دريا پرسيدم:که اين امواج ديوانه ي تو از کرانه ها چه ميخواهند؟
چرا اينان پريشان و در به در سر بر کرانه هاي از همه جا بي خبر مي زنند؟
دريا در مفابل سوالم گريست! امواج هم گريستند...
آن وقت دريا گفت: که طعمه ي مرگ تنها آدمها نيستند امواج هم مانند آدمها مي ميرند و
اين امواج زنده هستند که لاشه ي امواج مرده را شيون کنان به گورستان سواحل
خاموش مي سپارند!